یه مامان اعصبانی
دختر گلم خیلی وجدان درد دارم . این روزا خیلی سزیع اعصابم بهم میخوره و سرت داد میکشم وقتی کار اشتباهی انجام میدی . امشب موقع خواب برات شیر آوردم و گفتم بخور تا مامان برم و برگردم وقتی کارم تموم شد و برگشتم دیدم تمام شیر رو خالی کردی روی کتابت . خیلی بد سرت داد کشیدم و گفتم باهات قهرم . تا وقتی چند بار باحالت پشیمونی گفتی " مامان ببخشید دیگه این کار رو نمیکنم . منم هم خیلی اعصبانی شده بودم و دیر بهت لبخند زدم . اما وقتی خوابیدی تازه فهمیدم چه کار بدی کردم . من رو ببخش عزیزم . سعی میکنم از فردا دیگه بدون دلیل اعصبانی نشم . البته یه چند بار به خودت هم این رو گفتم و توهم گفتی که بخشیدیم قربون تو دختر مهربونم برم . دوستت دارم ...
نویسنده :
مامان
23:46