روز شمار

سلام . دخترکم این مدتها خیلی سرحال نیست . شبها بد خواب شده بخاطر دندانی هست که از مدتها قبل ورم کرده ولی همچنان میل ندارد سر باز کند و نیکا را از این درد رها کند .

دیروز برای نیکا روز آب بازی بود هم اجازه دادم با شلنگ به گلهای تشنه آب دهد هم بنا به علاقه شدیدش به سنگ و آب ، امکانش را فراهم کردم تا سنگ ها را در سایز های مختلف با خود به حمام برده و بارها و بارها از یک لگن آب به لگن دیگه انتقال دهد . آنقدر آب بازی کرد تا خودش با رضایت خودش عظم بیرون آمدن از آب را کرد .

دخترک عاشق توپ رنگی بزرگی شده که برایش خریدم و دائم صدایمان میکند که در پرتاب کردن و لگد زدن به توپ همراهیش کنیم .
پا در کفش دیگران کردن هم جزء کارهای هر روزش شده اصلاً هیچ علاقه یی به کفش های خودش ندارد و با اصرار پا در کفش بزرگتر ها میکند

مطلبی دیگری که هم از مواجه شدن با آن تعجب کردم و هم ناراحتم این است که : دخترک بنا به حس توجهی که همیشه با اوست و او را نسبت به محیط و صداهای اطراف حساس کرده توانسته کلمه " بیشعور " که از زبان پسر خاله محترمش این مدتها بارها وبارها چه با ربط و چه بی ربط شنیده تکرارکند . متعجب هستم از او که چطور توانسته این کلمه را در این سن به زبان بیاورد و چطور درک کرده که شنیدن این کلمه گاهی باعث خنده های زیر زیرکی اطرافیان میشود ( چون گاهی به واقع بی ربط از زبان پسر خاله شنیده میشود مثلاً غذای بیشعور ) و او این را دریافته که شاید با گفتن این کلمه اطرافیان به او هم بخندند . میگوید و با چشمان کنجکاوش به صورت همه نگاه میکند . و بسیار بسیار ناراحت ونگرانم چون همیشه سعی من بر این بوده که از گفتن این جور کلمات در حضور او خودداری شود . اما چه میشود کرد که ذهن بچه آمادگی ثبت هر نوع اطلاعاتی را دارد .

امشب به مراسم دعوت شدیم . عروسی دختر عمه بنده هست ( هاجر ) و من از الان نگرانم که چطور باید به کودک نو پایم بفهمانم که قدری بنشیند ( میدانم که شکست خواهم خورد )

بزرگتر میشود و خواستنی تر (عاشقش هستم) . تغییراتی در ادای کلمات برایش ایجاد شده ، تبدیل کلمه" اذا " به " اذام " در واقع همان " اذان "

جواب این سوال را که چه چیزی در شب در آسمان ظاهر میشود را نیز آموخته و میگوید " ماه " البته بنا به علاقه ی شدیدی که به پشه دارد اول میگوید پشه و بعد میگوید ماه .

دختر زیبای مامان دوستت دارم ، عاشقتم تا بعد خدانگهدار