دل نوشته
سلام گل همیشه بهارم مامان از امروز که تو شانزده ماهته تصمیم گرفتم برات بنویسم از تو و خاطرات شیرینت از من و عشق فراوانم به تو از بودن در کنارت . مینویسم از تو که تمام لحظه هایم پر است از عشق به تو.
این روزا خیلی راحت بیشتر کلماتی رو که میشنوی به زبون میاری خیلی بامزه تلفظ میکنی اونقدر قشنگ امروز گفتی بستنی که دوست داشتم مثل بستنی بخورمت . دیروزم شامپو رو یاد گرفتی . دخترم تو اصلاً نمیتونی فضای بسته خونه رو تحمل کنی درست مثل بابا جون . توی خونه وقتایی که تنهاییم صدام میکنی و با انگشت پنجره رو نشون میدی ، مامان میفهمه که باید بغلت کنه و از پنجره به بیرون نگاه کنیم وقتی ماشینی رد میشه با اون صدای قشنگت میگی تاکسی یا وقتی آقایی رد میشه میگی آقا . از این نگاه کردن به بیرون خسته نمیشی . هر روز که میگذره بیشتر دوست دارم . گاهی وقتا با خودم میگم" بیشتر از اینکه نیکا بهم وابسته باشه من به نیکا وابسته ام " شبا که خوابی و من تازه فرصت پیدا میکنم یکم به خودم فکر کنم و به کارام برسم بازم دلم برات تنگ میشه . بارها آرزو کردم تا زودتر صبح بشه و تو دوباره شیطونی کنی و منم دلم برات ضعف بره . نیکا تو دنیای مامانت هستی تا همیشه دوست دارم