یه اتفاق بد
سلام نیکای مامان . دیروز خیلی ترسوندیم . در این رابطه زیاد وارد جزئیات نمیشم چون دوست ندارم به طور کامل برام یادآوری بشه
دیروز خونه بابا بزرگ ( نوده ) بودیم ، با توجه به مراقبت های همیشگی من و بقیه ، سر یه لحظه غفلت مایع ظرفشویی خوردی . اومدیم دیدیم همش رو ریختی رو زمین و اومدی بیرون و عق میزنی . مامان هم که اصلاً این جور مواقع نمی تونم خودم رو کنترل کنم . خیلی داد و بیداد کردم خدا رو شکر نخورده بودی فقط چشیده بودی چون اگه خورده بودی خیلی بد میشد حالت . خاله دست و روت و دهنت رو شست تو هم یکم گریه کردی و ساکت شدی . اما مامان تا ساغت ها گریه میکردم و به خودم میگفتم چرا ازت غافل شدم و به خودم قول دادم از این به بعد واسه چند لحظه هم شده تنهات نمیذارم .
ببخشید دخترم ، بهتر از جانم ، زندگی مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی