نیکانیکا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

گل همیشه بهارم

ببخشید دخترم

1392/11/10 11:42
نویسنده : مامان
309 بازدید
اشتراک گذاری

بعضی ها میگن که من مامان خوبی نیستم . به تو اجازه میدم کارای خطرناک بکنی و خیلی جلوت رو نمیگیرم . اما من همیشه سعی میکنم در کنار مواظبت از تو بهت آزادی عمل بدم . اما اتفاقی که برات افتاد واقعاً دیگه کم کاری من بود . نوده بودیم من و عزیز داشتیم سفره ناهار رو آماده میکردیم خاله سمیه زنگ زد توهم مشغول صحبت با راستین و خاله شدی . من و عزیز متوجه نشدیم که صحبتت تمام شده و رفتی سراغ قابلمه خورشت فسنجون . صدای گریت بلند شد من اون لحظه احساس کردم دنیا برای من تمام شده اصلاً نمیتونم حسم رو بنویسم . دیدم روی دستت خورشت ریخته سریع با بابا بزرگ بردمت دکتر . دستت کوچولوت سوخته بود . خیلی گریه میکردی . چون توی مراحل از شیر گرفتن بودی بیشتر باعث شد عذاب بکشی چون مامان دیگه با جی جی هم نمیتونستم آرومت کنم تا به دکتر برسیم . البته خودت قبول نمیکردی شیر بخوری . دختر گلم خلاصه خیلی لحظات بدی بود . دیروز بردمت متخصص پوست با داروهایی که داده خیلی بهتر شدی . هر کسی رو میبینی میگی " دیدی دستم خوب شد " البته بابا حامد هنوز نمیدونه و من تصمیم دارم فعلاً بهش نگم چون اون از ما دوره و با گفتن این موضوع به اون فقط غصه میخوره و کاری نمیتونه بکنه . مامانی از زمانی که از شیر گرفتمت همش به من میگی " مامان دوستت ندارم " و این من رو خیلی ناراحت میکنه . با خودم میگم شاید در دو سال و نه روزگیت شاید بازم زود بود که از شیر گرفتمت . موقعی که دستت درد میکرد هم بهم میگفتی " مامان دوستت ندارم " البته حق داری من نباید حتی یک لحظه هم ازت غافل بشم چون واقعاً پیامدهای غافل شدن خیلی بد حادثه یی میشه . البته بگم اصلاً دختر بی احتیاطی نیستی . توی خیابون وقتی صدای ماشین و موتور میاد سریع دستم رو میکشی میگی بریم کنار یا مثلاً از خیلی کوچیکیت به چیزای داغ مثل کتری دست نمیزدی اما کنجکاویت از اینکه توی قابلمه در بسته چیه باعث شد اول با بخار بسوزی و بعد دستت بره توش . مامانی من رو ببخش شاید من واقعاً به قول بقیه مامان خوبی نباشم اما سعی میکنم دیگه تکرار نشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

شهرزاد مامان آریابد
16 بهمن 92 17:27
سلام سوده جان من به طور اتفاقی با وبلاگ شما آشنا شدم از اینجور موارد پیش میاد منم خیلی ناراحت میشم اما اینا هم بخشی از زندگیهو هر چقدر هم که حواسمون باشه گاهی.... خودت رو سرزنش نکن ایشاا... که دیگه پیش نمیاد راستی 1 سوال داشتم میخواستم ببینم دختر گلت رو چطور از شیر گرفتی و وابستگیش چقدر بود؟ من هم یه پسره 1 سال و نیمه دارم که در آستانه ی گرفتن و عملی کردنه این تصمیم مهم هستم[سلام عزیزم از آشناییتون خوشحالم . راستش توی کتاب خونده بودم در یک سال و نیمگی بهتر از شیر میشه گرفت تا دو سالگی . در دو سالگی بچه وابسته تر و لجباز تر میشه اما من همیشه دوست داشتم تا دو سالگی به نیکا شیر بدم که میشد 27 دی . تحقیق کردم گفتن در زمستان بچه رو از شیر بگیری بیشتر سرما میخوره اما من چاره نداشتم نیکا دائم جی جی میخواست و در طول شب شاید 3 یا 4 بار بیدار میشد من هم برخلاف میل باطنیم از تلخک استفاده کردم . از داروخانه تهیه کردم و خیلی خیلی خوب جواب داد زود ترک کرد]
شهرزاد مامان آریابد
16 بهمن 92 20:57
خیلی ممنون عزیزم