برای اولین بار که توت خوردی
دخترم چند دقیقه پیش صحنه جالبی ازت دیدم . از در حیاط اومدی تو صدام کردی از پنجره نگات کردم خیلی بامزه بود تمام دست و صورتت رنگی بود با عزیز مرجان رفته بودی و توت چیده بودی . زیبا تر شده بودی ، تا من و دیدی خندیدی منم بیش از پیش عاشقت شدم . دووووووووست دارم عاشششششقتم .
عمه داره توی اتاقش درس میخونه ازت پرسیدم عمه کجاست ؟ اتاق رو نشون دادی . گفتم چکار میکنه ؟ خیلی بامزه گفتی " دس " یعنی درس .
بابا بزرگم تعرف میکرد بردتت بیرون شماره پلاک ماشینش رو دیدی نشون دادی گفتی 3 و 6 . ( درست هم گفتی )
غروب هم قراره با خاله سمیه اینا بریم دریا . دیروز که باهاشون رفته بودیم بیرون خستم کردی از بس گفتی بغلم کن . اگه هم خودت راه میرفتی به همه چیز دست میزدی همش هم از همه عقب تر بودی .
الان هم که دارم برات مینویسم خوابیدی . خوب بخوابی گلم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی