پارسا
دختر گلم سلام
امروز پارسا و مامانش اومده بودن خونه ی ما . نمی گم من به تو افتخار میکنم ، میگم " تو باید به خودت افتخار کنی عزیزم " .
خوشحالم خیلی خوب تونستی اسباب بازی ها و خوراکی هات رو باهاش تقسیم کنی ( پارسا دقیقاً یک ماه ازت بزرگتره ) . خیلی تلاش کردم که یاد بگیری بچه های دیگه هم میتونن از وسایل هات استفاده کنن . یادمه در اول بحران که بودیم ( نمیدم ، مال منه ، نباید به اسباب بازی هام دست بزنه و ... ) با هم همش قبل از اومدن مهمون این طور صحبت میکردیم . من بهت میگفتم : میدونم که اسباب بازی هات رو دوست داری و اینکه یکی بیاد و بهشون دست بزنه و باهاشون بازی کنه ناراحتت میکنه تو میتونی اسباب بازی هایی که ممکنه خراب بشه رو قایم کنی چون مال خودته و بقیه اسباب بازی ها رو به شرطی به بچه ی دیگه بدی بازی کنه که با خودش خونه نبره و قول بده خرابش نکنه . این جملات رو بارها و بارها به شکل های مختلف باهم تکرار میکردیم خیلی موثر بود . با این روش هم به استقلالت میرسیدی هم یاد میگرفتی که بازی مشترک بکنی . الان دیگه هیچ مشکلی نداری . امروز قبل از اومدن پارسا بهم گفتی مامان من اسباب بازی هام رو به پارسا میدم اون اصلا خرابش نمیکنه و خونه هم نمیبره . هم بازی در اطرافت خیلی کم داری یکی هم که پیدا میشه باور کن خود من بیشتر از تو خوشحال میشم واسه موقعیت بدست اومده . اینکه میتونی اینقدر راحت در آغوش بگیری و اینقدر راحت دوست داشته باشی میتونی هم صحبت بشی میتونی وسایلت رو به اشتراک بذاری خوشحالم میکنه . راستی عزیز دلم چرا همش همه ی بچه ها رو کوچکتر از خودت میبینی ؟؟؟ میگفتی مامان ببین پارسا چطور حرف میزنه ! ببین پارسا چطور بازی میکنه ! ( همش هم با لحنی که یه بزرگتر میخواد کوچولوها رو ناز بده ) . جالب اون زمانی هست که به پارک میریم و با بچه های خیلی بزرگتر از خودت هم این برخورد رو داری و دائم داری از نگاه یه فرد بزرگتر بهشون ابراز علاقه میکنی
نیکا تو باید به خودت افتخار کنی دختر گلم چون خیلی خوبی
آهان راستی به مامان و بابایی مثل من و بابا حامدم افتخار کن . باور کن اگه ما هم مثل بعضی مامانا و باباها به بچه های دیگه محبت نمیکردیم که نکنه بچمون حسادت کنه الان تو بلد نبودی به دیگران محبت کنی و اینقدر بچه ها رو دوست داشته باشی