یه هورااااااا ی بلند به تو گل همیشه بهار
راستش تا قبل از بچه دار شدنم همش فکر میکردم حرف زدن زیادی من خیلی باعث عذاب خودم و دیگرانه
اما بارداری و بچه داری بهم فهموند خیلی هم خوبه .
پدر بزرگ بنده زمانی که کوچیک بودم همش میگفت این دختر باید سخنگوی مجلس بشه هم خوب حرف میزنه هم زیاد . این آرزو از جانب پدر بزرگ پای ما رو به مجلس باز کرد اما نه در جایگاه سخنگوی مجلس
خلاصه اینکه دخترک من که تو باشی خیلی زود حرف زدی اولین کلمات رو در 7ماهگی به زبون آوردی بابا و بعد ماما ( و بعداً مامان ) تا جایی که در 10 ماهگی وقتی بهت میگفتم نیکا توی لیوانت چی میخوری ؟ میگفتی آب . هر جا هم آب میدیدی میگفتی آب . ( البته در کنار سایر هجا ها که به زبون میاوردی )
15 ماهگی اوج زبون باز کردنت بود دیگه هر چیزی رو تکرار میکردی البته به درستی و کامل . کلمه نیکا به دلیل داشتن حرف ک خیلی تلفظش برای بچه ها سخته . یادمه وقتی بچه ها بهت میگفتن نیتا میگفتی نیتا نه نیکا
و اماااا اینجای ماجرااااا . تنها حرفی رو که درست نمیتونستی بگی حرف ( ر ) بود . لاستین بجای راستین . لنگ بجای رنگ و ...
گاهی اوقات وسوسه میشدم ایرادت رو بگیرم البته گاهی درستش رو بهت میگفتم اما خیلی زود پشیمون میشدم از این کارم . در قالب بازی خیلی ر رو برات تکرار کردم تا جایی که مثلاً کلمه کار رو درست میگفتی اما همچنان به راستین میگفتی لاستین
تا اینکه در دو سال و شش ماهگیت موفق شدی عزیزم . تا ازت شنیدم رنگ بسیار ذوق کردم . با هم کلی کلمات رو تکرار کردیم و شادی کردیم ( این مامان رو ببخش که اینقدر ازت انتظار زیادی داشتم )
الان یه چند روزه دخترک من دیگه بدون هیچ نقصی حرف میزنه
اینجاست که برات آرزو میکنم سخنگوی مجلس بشی
نه باور کن هیچ وقت لای آرزوهای بلندم برای تو هیچ شغلی رو انتخاب نکردم . اما بذار برات آرزو کنم حداقل بتونی حرف دلت رو همیشه و در همه حال درست بزنی به قشنگی و زیبایی الان