چه کنم من
گاهی خیلی دلواپس میشم از کارات نیکا . خدای من یعنی رفتار من طوری بوده که تو اینقدر حساس شدی . نگرانیت از چیه عزیزم ؟! بچه ی کوچولویی مثل تو چرا باید همش به من تذکر بده مامان وسایل رو از توی ماشین برداشتی ؟ مامان ، مراقب باش دستت رو نبری ؟ خاله ، مامانم میاااد ! و هزاران دلنگرانی دیگه . منی که همش سعی کردم آزادت بذارم هیچ وقت موقعی که داری حتی از جای خطرناک بالا میری نترسونمت و خودم میام کنارت مراقبت میشم نیوفتی وااای خدای من یعنی من این دلنگرانی ها رو بهت انتقال دادم . منی که در این حدود سه سال همش سعی کردم از تذکرات بی جا پرهیز کنم !!! نیکای من چقدر تو حساسی !!! چرا باید یه گوسفند کارتونی اینقدر تو رو تحت تاثیر قرار بده که برای ناراحتیش گریه کنی و تا مدتها یادت بیاد که گوسفنده چرا فلان شده بود و ...
من مامان خرافاتی نیستم اما یه روز خاله نسیب بهم گفت نیکا رو دی ماهیش کردی که مثل من همیشه نگران باشه و خیلی حساس ؟! گفتم ای بابا چقدر تو به این طالع بینی ها اعتقاد داری گفت نه من به این رفتار متولدین دی که توی همشون مشترک ایمان دارم .
دخترک من دل کوچیک تو چه کاری به این کارا داره . بذار کلاهت توی ماشین جا بمونه ، بذار انگشت مامان با چاقو بریده بشه ، بذار بادکنکت بترکه و مامان از صداش بترسه ، بذار عروسکت توی خونه جا بمونه
اینا هیچ کدوم ارزش نگرانی ندارن عزیزم .
مامانی کارتون ها و قصه ها همه به جاهای خوب ختم میشن غصه نخور .
چرا اینکه خاله تعریف کرده که راستین توی اتاقشه و در بسته و داره نقاشی میکشه تا مدتها فکرت رو مشغول کرده . مامان جان تو کوچولویی و پاک چرا باید ذهنت اینقدر درگیر این ماجراها باشه .
نیکا اینکه من فکر کنم تو نگرانی من رو آزار میده . شایدم اصلا اینا نگرانی نباشن و بشه دلیل خوب داشته باشن مثل با دقت بودن و مهربون بودن و هر چیز خوبی که بشه اسمشون رو گذاشت . اما مامان از این به بعد بازم سعی میکنم بهتر از همیشه باشم .
دوستت دارم نفس من