این روزها
سلام دخترکم . در کنارم هستی و با بودنت جان میگیرم . دور از پدر روزهایمان به کندی میگذرد اما وجود دخترکی شیرین و دوست داشتنی که بسیار به دخترک رویاهایم شبیه است از تلخی این روزهای من کاسته . دخترکی که دیگر حتی مادر دوست خیالیش هم اسم دارد ، عروسکهایش از او غذا می خواهند ، باران خیالی او بر سرمان میبارد و او با عجله چترش را باز کرده و صدایم میکند تا همراه او زیر چتر بروم تا خیس نشوم ، عروسکش از اینکه همراهمان به گردش نیامده ناراحت است و او دلداریش میدهد ، تلفنش دائم زنگ میزند و او مدام در حال حرف زدن است ، دخترکی که شعرهایش را با جایگزین کردن کلمات جدید و اشیای دور و برش تغییر میدهد و آنقدر از این کارش لذت میبرد که غرق خنده میشود ...
نویسنده :
مامان
0:15
عکس در دو سالگی
از بچگی زیاد از عکاسی و عکس گرفتن خوشت نمی یومد نتیجه کلی تلاش برای عکس در ابتدایی 2 سالگیت این شد ...
نویسنده :
مامان
12:04
پیشرفتت در 2 سالگی
دیگه
مامانی نمیدونی چقدر بامزه آخر تمام حرفات " دیگه " میگی . مثلا : ازت میپرسم چرا آب رو ریختی ؟ میگی : از دستم افتاد دیییییییییگه . مامان مشغول کارام هستم چند بار بهم میگی بیا میگم چشم الان میام اما همچنان مشغول کارام هستم ، دستات رو به نشانه اعتراض تکون میدی میگی بیا برام کتاب بخون دیییییگه . اینا نمونه هایی بود که یادمه البته در این دو مورد کاربرد دیگه درست بود جالب و خنده دار اونجایی هست که خیلی مناسبت نداره این کلمه در آخر بعضی از جملاتت . خیلی بامزه حرف میزنی عزیزم .
نویسنده :
مامان
0:07
دیالوگ های امروز
مشغول کار بودم صدام کردی : ماااماااان چه طوری میتونم بابا رو بوس کنم :( تازه من به اوج دلتنگیت پی بردم عزیزم یه دعوای ساختگی سر بابا جون . من : بابا زندگی منه تو : بابا زندگیییییی منه من : بابا عمر منه تو : نه بابا عمر منههههههه من : بابا عشق منه تو : بابا عشق تو هست ، کوچیک منه ( آحه بابا همیشه بهت میگه کوچیکتم ) رفتیم از یه سوپری خرید کنیم . گفتی : مامان من با بابا همش میام اینجا . خیلی تعجب کردم از اینکه چه طوری از بین این همه سوپری که میریم تو اینقدر خوب یا...
نویسنده :
مامان
0:50
روزهای برفی
سلام یه روز صبح که بیدار شدیم دیدیم همه جا سفیده . برف می بارید . دخترکم در این 2 سال درک درستی از برف نداشت و صحبت از برف در قصه ها و کتاب ها بود . اما این بار با تمام وجودش از برف لذت برد ، لمسش کرد ، رویای درست کردن آدم برفی به حقیقت پیوست . لذت برد و من هم از این تجربه ی جدیدش لذت بردم . بارش برف تمام شده و برف در حال آب شدن است . نیکا به همراه عمش در اتاق مشغول درست کردن آدم برفی هستند ( این ایده عمش بود ) . زندگیت همیشه به شادی و نشاط عزیزم ...
نویسنده :
مامان
13:16