روز شمار
دایی و زن دایی و دخترشون یسنا کوچولو اومده بودن شمال . یسنا خیلی نازه و بسیار آروم . تو هم همش میگفتی " یسنا کوچولو پا داره یسنا کوچولو دست داره ، پاهاش کوچیکه " همش وقتی میدیدیش جوری ذوق میکردی انگار خودت بزرگی و اون کوچیک فدات بشه مامان . تازگی ها یاد گرفتی اسم و فامیلت رو به همراه پسوندت بگی خیلی بامزه میگی دایی کلی ازت فیلم گرفت ( اسم و فامیلت رو خیلی قبلتر ها بلد بودی از یک سالگی ) سلام کردن یکی از با مزه ترین کارهایی که انجام میدی وارد میشه از در و هی سلام میکنی سوال پرسیدن هم جزء پیشرفتهای جدیدته . ( مرحله یی از رشد که تو زود به اون مرحله رسیدی ) این چیه ؟ چه رنگیه ؟ خریدی ؟ و ... دیروز مشغول بازی بودی که متوجه شد...
نویسنده :
مامان
12:02